Toggle navigation
Search
Sentences
Categories
Map
Hand Alphabet
360
Select language
Search
25%
50%
75%
100%
کلمات
Sentences
که
Pronoun
که
Pronoun
که
Pronoun
جایی که
Adverb
که در
Preposition
به طوری که
Conjunction
هر کجا که
Adverb
در حالی که
Noun
از آنجا که
Adverb
علامتی که یک معنا دارد
Noun
کتابی که آسان خوانده می شود
Noun
چیزی که دائم رو مخ باشه
Noun
کارتهایی که از یک چمدان نباشند
Adjective
کهولت
Noun
کهن
Adjective
کهکشان
Noun
کهکشانی
Adjective
باقرقرهای که پرهای چین چین دارد
Noun
هر پستانداری که بتواند پرواز کند
Noun
کهنه
Adjective
تخم مرغی که در نان سرخ شود
Noun
پسیکتیار- کسی که بیشتر ماهی می خورد
Noun
مقدار نامحدودی که دوربین می تواند ضبط کند
Noun
یادگیری کلی که شامل همه چیز می شود
Noun
جعبه موسیقی، جعبه ایی که آهنگ می زند
Noun
ادبیات کهن
Noun
کهنه سرباز
Noun
جسمی که بتواند تمام انرژی تابشی را جذب کند
Noun
پسری که با زن بزرگتر از خودش در ارتباط است
Noun
کسی که پانل را روی پشت بام نصب می کند
Noun
پیری، کهولت، سالخوردگی
Noun
کهیر- حساسیت پوستی
Noun
کسی که در روز اول آوریل مورد شوخی قرار می گیرد، ک
Noun
نرم افزاری که به منظور تبلیغ محصولی به طور مجانی توزیع می شود
Noun
پوشک یا کهنه بچه
Noun
بوق ساخته شده از شاخ قوچ که در اعیاد در کنیسه ی یهودیان به صدا درمی آورند
Noun
اثری نایاب که دوره زمانی حق پدیدآور یا حق مولف آن به سرنرسیده اما دارنده این حق یا ناشناخته است یا در دسترس نیست
Noun
که
чей
Select a language
بلاروسی
بلغاری
دانمارکی
آلمانی (آلمان)
یونانی (قبرس)
یونانی (یونان)
انگلیسی (استرالیا)
انگلیسی (بریتانیا)
انگلیسی (هند)
انگلیسی (ایالات متحده)
اسپانیایی (آرژانتین)
اسپانیایی (شیلی)
اسپانیایی (اسپانیا)
استونیایی
فرانسوی (فرانسه)
هندی
کروات
ایسلندی
ایتالیایی
ژاپنی
لیتوانیایی
لتونیایی
لهستانی
روسی (بلاروس)
روسی (روسیه)
اسلواکی
سوئدی (سوئد)
ترکی استانبولی
اوکراینی
اردو
چینی (چین)
more
less
Cookie Consent by
PrivacyPolicies.com